هوای سرد، / آقازاده های پرقدرت/ کجایی حاج احمد ...

مدتی است که هوا سرد شده و بسیاری از مردم کنج عزلت برگزیده اند، خلاصه سرما خیلی ها را از تکاپو انداخته و خانه نشین کرده است.
از طرفی دیگر سرمای شدید باعث شده تا مغز عده ای یخ بزند و خیلی چیزها را فراموش کنند ، سرداری دست به قلم برده و اراجیف می بافد ، البته حق هم دارد که اراجیف بنویسد آخر امروز کسی با اصحاب فتنه کاری ندارد وقتی فائزه که آن همه در فتنه شیطنت و خراب کاری کرد و سوار بر شتر سرخ موی فتنه دل علی زمان را به رنگ موی شترش درآورد هر غلطی بخواهد می کند و هیچ گونه مجازات نمی شود پس چرا این سردار چیزی ننویسد.
اصلا این روزها علیه نظام و ملت حرف زدن مد روز است مگر نمی بینی عالم سینما را ، به فرهادی جایزه می دهند چون علیه نظام خانواده ایرانی فیلم می سازد، فائزه آزاد است چون فتنه گری جرم نیست و علایی و نوری زاد و مخملباف و شجریان و شیخ سفیه همه مد روز شده اند، هاشمی هم که رفته توی مد فیلتر ببینید همه پست مدرن شده اند، ، احمدی روشن هم داشت مد را خراب می کرد ، ترور شد؛ چون به نفع جمهوری اسلامی اقدام می کرد
این روزها هوا سرد شده و عدالت هم یخ زده......
اما هنوز خوب به یاد داریم ، مردان مردی را که در سرمای مرگبار کردستان و کرمانشاه، چون شیر با متجاوزان به سرزمین و عقایدمان جنگیدند و لحظه ای تردید به خویش راه ندادند
مردانی به عظمت کوه های سر به فلک کشیده کردستان....
مردانی به عظمت ارتفاعات تته، بمو، بلفت، دوپازا، کله قندی و ...
مردانی همچون چمران، کاوه، همت، بروجردی، وزوایی و...
راستی ایام سالگرد کربلای 5 است...
و شیرمردی به نام احمد متوسلیان و یارانش
هنوز وقتی پا به کوه های سر به فلک کشیده مریوان می گذاری، جای پای احمد متوسلیان را در آنجا خوب می بینی
هنوز مریوان به او ارادت دارد ، منافقین هنوز هم در دزلی از شنیدن نامش به لرزه در می آیند و تته هنوز زیر پای یاران احمد است.
و افق که در انتظار است تا او پرچمش را در آنجا بکوبد و لحظه ای از نبرد خسته نشود.
آنها مصداق واقعی ((رجال لا تلهيهم تجاره ولا بيع عن ذكر الله و... )) بودند، کسانی که زن و فرزند و مال دنیا و سرما و گرما لحظه ای آنها را از عبادت خدا غافل نکرد و لحظه ای جهاد در راه خدا را رها نکردند.
آنهایی که اگر در زمان علی(ع) بودند قطعا علی (ع) آن گونه مظلوم نمی ماند که زبان بگشوده و خطاب به مسلمان نمایان کوفه بگوید : (( ای کسانی که نام مرد بر خود گذاشته اید، هر وقت که زمان جنگ رسید چون تابستان بود بهانه گرما گرفتید و جنگ را به زمستان موکول کردید و چون زمستان رسید بهانه سرما آوردید و آن را به تابستان واگذاشتید وای بر شما ای اهل عراق.......
و آن روز علی(ع) نیازمند این مردان بود.

و امروز آقا هنوز عمار می خواهد، امروز نیازمند احمد و یارانش هستیم، با آن صلابت، آن صلابتی که خواب خوش بنی صدرها را بشکند و آنها را از خواب مستانه بیرون آورد.
ما نیازمند احمد متوسلیان هستیم ، نیازمند اقتدارش و وفاداریش به آرمان های خمینی
نیازمند آن احمدی هستیم که بدون توجه به قدرت صاحبان زر و زور گردن منافقین و فتنه گران را بدون لحظه ای درنگ بشکند و سر آنها را _ همچون " کال کال" یار شفیق بنی صدرها_ را به سرعت دستگیری، بالای دار بفرستد، تا روزی مانند اختلاسگران نتوانند از زیر طناب عدالت بگریزند و یا فائزه و مهدی هاشمی به واسطه نسبیت با ذخیره های نم کشیده انقلاب، خود را مظلوم و بیگناه نشان ندهند
و ما امروز نیازمند آن احمدی هستیم که مدعیان دین و روسای مطلحتی ترین پست های حکومتی را که به راحتی رف های خمینی کبیر را تحریف می کنند، را از صریر قدرت به زیر کشد و رسوا کند
ما امروز نیازمند احمد متوسلیان هستیم که آقازاده هایی را که به راحتی فتنه می کنند و به راحتی می گردند را به دامان عدالت علوی بسپارد.

و ما در این زمستان منتظر احمد هستیم....

http://www.s-moosavi.com/daily/1-daily/138-zemestan.html

نامه جمعی از فرماندهان سپاه و دفاع مقدس به حسین علایی

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر محترم آقای علایی

مطالعه مقاله شما در روزنامه اطلاعات مورخه دوشنبه 19 دی 1390 بار دیگر بر زخم کهنه اهانت به انقلاب اسلامی و رهبری الهی آن که شیوه همیشگی و عاجزانه دشمن زخم خورده بوده نمک پاشید، اما بگذار دردمندانه اعتراف کنیم درد این زخم البته جانکاه‏تر در دل نشست.
34 سال قبل، صاحب قلم مزدوری بر چهره مبارک حضرت امام خمینی(ره) تیغ جفا کشید که از او انتظاری جز آن نمی‌رفت لذا اگرچه اهانت او سخت بود ولی عجیب نبود.

اما این‌بار فردی با سیاط و نیش قلم به خلف صالح خمینی کبیر اهانت روا می‌دارد که عمری سر سفره انقلاب اسلامی و لطف و احسان رهبری نشسته بوده و اکنون چنین ناروا و بی‌پروا حق نمک خوردن را پاس نمی‌دارد و نمکدان می‌شکند. لذا تیغ جفای او بیشتر دل را می‌خراشد و بر عمق جان می‌نشیند.

فراموش نکرده‌اید که ما علویان سربه‌دار با شهدا و اماممان پیمان بسته بودیم تا بصیرت‌هایمان را بر سلاح‌هایمان حاکم کنیم اما شما را چه شده است که اجازه می‌دهید نیش قلمتان بر صفحه سفید سوابق جهاد و ایثارگریتان خط سیاه بکشد و شما را به چنگ اندازی بر چهره عزیزترین سرمایه انقلاب اسلامی و برترین یادگار امام راحل(ره) دعوت کند.

کمی به اطراف خود بنگرید در چه اردوگاهی قرار دارید و با چه کسانی هم‌نوا و هم‌سو شده‌اید. آیا در اطرافتان چهره‌های پلیدی نمی‌بینید که دیروز در اردوگاه انقلاب و همراه و همپای شهدا به نبرد با آنان برخاسته بودید، آنان که دیروز دشمن شما و امت حزب الله بودند و شما همپای سردارانی که امروز از آنان فاصله گرفته‌اید و آبروی خود را در گروی نبرد جانانه با آنان می دیدید، چرا امروز به‌جای مقابله، به شما لبخند می‌زنند و برای گل هایی که به جبهه انقلاب اسلامی می‌زنید برایتان هورا می‌کشند و تشویقتان می‌کنند ؟

کمی به جغرافیای وسیع انقلاب اسلامی نگاه کنید، جغرافیایی که امام راحل(ره) فرمودند مرز و کشور نمی‌شناسد و مرزهای آن را عقیده و ایمان تشکیل می‌دهد. در این جغرافیای وسیع که امروز بانشاط‌ترین و بالنده‌ترین روزهای خود را در حیات بیداری اسلامی سپری می‌کند و در حالی که همه انقلابیون مسلمان و آزادی‌خواه منطقه و جهان چشم به انقلاب اسلامی دوخته‌اند وامروز افتخار و آرزوی رهبران و پیشقراولان حرکتهای مردمی بوسه زدن بر بازوان رهبری است، شما مشغول چنگ اندازی به این چهره عزتمند و ایجاد تردید در این مسیر الهی هستید. حقیقتاً چه‌کسی از بی‌انصافی‌هایی که در حق انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه آن کردید، احساس خوشنودی می‌کند و از سوی دیگر ببینید خریدار ادعاهای اهانت آمیز شما کیست؟

استکبار جهانی چقدر باید سرمایه گذاری کند تا چهره انقلاب اسلامی را تاریک و منکدر نشان دهد؟ این درد را به کجا بریم که شاهد باشیم کسانی امروز این خدمت را برای دشمن به‌رایگان انجام می‌دهند و سرمایه بزرگ افتخار دوران جهاد و ایثار را به‌ثمن بخس به معاندین نظام هدیه می دهند؟

برادر عزیز!
بیا با هم به گذشته سفر کنیم و دوباره با شهیدان بزرگی که افتخار همسنگر بودن با آنها را داشته و داریم، همنشین شویم و با هم دهه اول انقلاب و با خمینی بودن را در خاطرمان مرور کنیم.

فتنه بزرگ جبهه نفاق و التقاط را در آغاز شکوفایی انقلاب شکوهمند اسلامی به یاد دارید؟

برآشفتن و اعتراض جبهه ملی و ملی‌گراها را از استقرار احکام الهی و ارزشهای دینی و دعوت هر دو جبهه را تحت حمایت سران ملی مذهبی برای اردوکشی خیابانی علیه انقلاب اسلامی و احکام اسلام به یاد آوریم.
خیانت بزرگ کسانی را که خود را در حلقه اول یاران خمینی می‌دانستند و با همین پوشش به‌دنبال ضربه زدن به انقلاب بودند به خاطر آوریم، هنگامی که کودتای نوژه را طراحی کردند تا انقلاب اسلامی را با حذف ولی فقیه و جایگاه والای ولایت فقیه در نطفه خفه کنند.

همراهی و هم‌داستانی و حمایت عجیب یکی از شخصیت‌های مطرح مذهبی که عنوان (مرجعیت شیعه) را نیز با خود داشت به یاد آوریم و با خیانت و جفای حاصل عمر امام(ره) به استاد خویش و انقلاب اسلامی به یاد آوریم و بگذاریم ناله غمگینانه حضرت امام در شکستن کمرش زیر بار جفای حاصل عمرش یک بار دیگر در گوش جانمان طنین اندازد و اشک بر دیدگانمان بنشاند. به‌راستی آن روزها یاران شهیدمان همت‌ها، باکری‌ها، خرازی‌ها، زین‌الدین‌ها و شما و ما در کدام سنگر بودیم؟

آیا بر امام(ره) برآشفتیم که چرا به منافقین و ملی‌گراها اجازه اردوکشی خیابانی نمی‌دهید؟

آیا نیش قلم بر صفحه دل امام نشاندیم که چرا حامی کودتای نوژه را که عمری در کسوت مرجعیت به سر برده است حصر خانگی کرده‌ای؟
آیا بر امام نهیب زدیم: چرا حاصل عمرت را به‌خاطر هم‌داستانی با بلندگوهای استکباری و اذناب داخلی آنها یعنی منافقان از خدا بی‌خبر، از خود رانده‌ای؟
نه، هرگز. ما بر اساس آموزه‌های اصیل اسلام ناب محمدی(ص) و تجربه تاریخی صدر اسلام آموخته بودیم‌: باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا به مملکتمان آسیبی نرسد لذا مردانه همپای شهیدان در رکاب رهبر الهی خود ایستادیم و تا مرز جانفشانی حسرت یک لحظه جدایی از رهبر و امام خود را در دل دشمنان نشاندیم.

پس ای عزیز چه شده است که امروز، بر خلف صالح خمینی کبیر که همچون امام شهیدان سلوک می‌نماید و با خردمندی و فرزانگی کشتی انقلاب اسلامی را از طوفان فتنه‌ها به در می‌آورد و خار چشم دشمنان کوردل است با تیر زهرآلود قلم خویش این‌چنین جفا روا می‌داری؟

به یاد بیاوریم در فتنه 88 که جنگ احزابی در برابر جبهه انقلاب اسلامی گشوده شد و حقد و کینه سه دهه انقلاب اسلامی تمامی معاندین را از استکبار جهانی و نظام سلطه گرفته تا منافقین کوردل، بهائیان، صهیونیستها، اپوزیسیون خارجی و داخلی و همه جبهه باطل را به‌بهانه انتخابات به میدان آورد و بنا به اعتراف صریح دشمن اصل ماجرا برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بود (گرچه ساده‌دلان بی‌بصیرت آن را به‌گونه‌ای دیگر تحلیل کردند) در نهایت مشاهده کردیم چگونه با رهبری و درایت آن حکیم بصیر، فتنه عظیم خنثی شد و دشمن به هزیمت رفت و بار دیگر بر همگان نشان داده شد که خامنه‌ای خمینی دیگر است.

برادر عزیز!
درد دیگری نیز بر دلهای همسنگرانتان سنگینی می‌کند، درد لبخند دشمن.
برگردید و بازتاب مقاله و مواضع خود را در رسانه‌های جبهه کفر و استکبار، نفاق و صهیونیسم جهانی مورد بررسی قرار دهید. آیا نمی‌بینید که ادعاهای شما را و نیش قلمتان، نوش جان آنان شده و لبخند رضایت بر لبان آنها نشانده است؟

حتماً می‌دانی لبخند رضایت دشمن چه تلخ است و در کربلا با امام حسین(ع) و حضرت زینب کبری(س) چه کرد؟

اما خوب است بدانی دردی که ما از تلخی لبخند رضایت دشمن می‌کشیم تنها ناشی از رضایت آنها از اهانت‌هایی که با قلم شما بر صفحه کاغذ نقش بسته است نیست.

چرا که آنها بسیار ناکسانی را در آستین دارند که می‌توانند هر زمان بخواهند قلم به دست مزدوری را به مأموریت بگمارند.

درد ما از تلخی لبخند رضایت دشمن، بدان جهت است که دشمن احساس می‌کند توانسته است از اهالی جبهه اهل حق به اسارت بگیرد. اسیری شما در جبهه کفر و نفاق برای ما از زهر نیش قلمتان سخت‌تر و آزار دهنده‌تر است لذا شما را دعوت می‌کنیم همپای شاعر خوش‌ذوق بیایید به زیارت یار شهید تازه سفر کرده‌مان سردار شهید حسن تهرانی مقدم برویم و پیام او را از جایگاه عند ربهم یرزقون بشنویم و معیار حرکت امروز و فردایمان قرار دهیم، باشد تا در آن دنیا نیز توفیق همنشینی با خیل یاران شهیدمان را همچون این دنیا پیدا کنیم.

دیشب به خوابم آمد روح حسن چو نوری شأن شهید را او می‌گفت با چه شوری
اینجا ملاک عشق است پیمان با ولایت باید نمود پرواز تا مرز بی‌نهایت
مأوای ما شهیدان نزد حسین زهراست جز راه رهبری نیست راه سعادت و راست
والعاقبة للمتقین والسلام علی من التبع الهدی

تعدادی از همرزمان دیروز سرداران شهید و منتقدین امروز شما و یاران بی بصیرتتان

- سرتیپ پاسدار جعفر اسدی
-سرتیپ پاسدار علی فضلی
-سرتیپ پاسدار محمد کوثری
-سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی
-سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی
-سرتیپ پاسدار حسین همدانی
-سرتیپ پاسدار علی زاهدی
-سرتیپ پاسدار مرتضی صفاری
-سرتیپ پاسدار محمد حجازی
-سرتیپ پاسدار غلامرضا جعفری
-سرتیپ پاسدار غلامرضا جلالی
-سرتیپ پاسدار سید علی بنی لوحی

به مناسبت 26 دی ماه سالروز فرار شاه مخلوع
























کربلای5

یادت گرامی باد حاج بخشی

 

• نام عمليات: كربلاي 5 و عمليات تكميلي
• زمان اجرا: 19/10/1365
• مدّت اجرا: 70 روز
• رمز عمليات: يا زهرا سلام الله عليها• محورهاي عمليات: منطقه عمومي شرق بصره- سراسر محور جنوبي جنگ
• اهداف عمليات: انهدام ماشين جنگي دشمن وگشودن راه براي سرنوشت جنگ طولاني و پاسخ به انتظارات مردم و تهديد شهر بصره به عنوان گلوگاه عراق.

• تلفات دشمن: 
 
- انساني(كشته، زخمي، اسير): 42700نفر

-تسليحاتي:    منهدم شده: بيش از 80 فروند هواپيما، 700 دستگاه تانك و نفربر، 250 قبضه توپ صحرائي و ضد هوايي، 1500دستگاه خودرو و انهدام 81 تيپ و گردان مستقل و آسيب 4 3 تيپ و گردان. * غنائم: 220 دستگاه تانك و نفربر، 500 دستگاه خودرو، 85 قبضه انواع توپ و هزاران قبضه سلاحهاي سبك و سنگين.

• فرماندهان نبرد:
در اين عمليات بزرگ و طولاني كه با سنگين ترين و بيشترين پاتك هاي دشمن توأم بود چندين تن از فرماندهان برجسته ايراني از جلمه «حسين خرازي» فرمانده لشكر14 امام حسين عليه السلام اصفهان، «يدالله كلهر» قائم مقام لشكر27محمدرسول الله صلي الله عليه و آله تهران «حجت الاسلام و المسلمين عبدالله ميثمي» مسئول حوزه نمايندگي حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبياء، «اسماعيل دقايقي» فرمانده سپاه بدر، «شاه مراد» فرمانده تيپ قمر از چهارمحال و بختياري و «زنگي آبادي» مسؤول آموزش لشكر41 ثارالله عليه السلام به شهادت رسيدند.


• منطقه‌ عملياتي‌ كربلاي‌ پنج‌:
شهداي‌ شلمچه‌
19 دي ماه سالروز عمليات كربلاي 5 در سال 1365

19 دي ماه سالروز عمليات كربلاي 5 در سال 1365 يكي از نقاط برجسته دوران دفاع مقدس است. عمليات كربلاي پنج به فاصله كمي پس از كربلاي 4 در حالي اجرا شد كه عمليات كربلاي 4 به دليل لو رفتن اطلاعات، توفيق لازم را به دست نياورد، ولي رزمندگان ما توانستند به فاصله خيلي كم يعني حدود دو هفته نيروهاي خود را به محور شلمچه منتقل كنند و عمليات كربلاي 5 را در آن محور به دشمن تحميل نمايند. به دنبال اين عمليات عظيم كه به منهدم شدن ماشين جنگي عراق منجر شد علاوه بر فشارهاي آمريكا، قطعنامه 598 كه كمي به خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران نزديك شده بود صادر گرديد. اين اولين بار بود كه پس از شروع جنگ تحميلي شوراي امنيت سازمان ملل به وجود جنگ در اين منطقه اعتراف كرد.
19 دي ماه سالروز عمليات كربلاي 5 در سال 1365 يكي از نقاط برجسته دوران دفاع مقدس است. عمليات كربلاي پنج به فاصله كمي پس از كربلاي 4 در حالي اجرا شد كه عمليات كربلاي 4 به دليل لو رفتن اطلاعات، توفيق لازم را به دست نياورد، ولي رزمندگان ما توانستند به فاصله خيلي كم يعني حدود دو هفته نيروهاي خود را به محور شلمچه منتقل كنند و عمليات كربلاي 5 را در آن محور به دشمن تحميل نمايند 

يا زهرا(س)
فرمان آغاز درگيري در ساعات اوليه نوزدهم دي ماه 1365 - با رمز يا زهرا(س)- به يگانهاي خط شكن ابلاغ شد. نيروهاي قرارگاه كربلا با درهم شكستن مواضع دشمن در محورهاي كانال پرورش ماهي، منطقه پنج ضلعي و شلمچه درصدد برآمدند به يكديگر ملحق شوند. قرارگاه نجف نيز كه در شب اول عمليات تنها با يك لشكر در جزيره بوارين - به منظور فريب دشمن- وارد عمل شده بود، توانست به طور موقت و محدود در خط اول ارتش عراق در اين جزيره رخنه كند. در ادامه عمليات، نيروهاي خودي ضمن درهم شكستن دو پاتك عراق به سوي شلمچه پيشروي كرده و در ساعت 10 صبح به مجاورت كانال «هفت دهنه» رسيدند و با تصرف دو موضع هلالي شكل اول و دوم، موقعيت خود در منطقه پنج ضلعي و شلمچه را مستحكم كردند.
عمليات در شب دوم در حالي ادامه يافت كه دشمن با آگاهي از تلاش اصلي فرماندهي عمليات، يگانهايي را به فاو و ديگر مناطق عملياتي برده بود، به سرعت به منطقه شلمچه منتقل مي كرد. بخش اعظم تلاش دشمن به عقب راندن نيروها از غرب كانال و نيز جلوگيري از ايجاد الحاق در مثلث نوك كانال معطوف شده بود. به همين دليل، در اين شب كه نيروهاي قرارگاههاي قدس و نجف وارد عمل شده بودند، عواملي همچون آتش دشمن، نداشتن مواضع مناسب براي پدافند و ... موجب شد فقط به انهدام نيروي دشمن و استحكام مواضع تصرف شده در روز اول و نيز برهم ريختن آرايش نيروهايي كه خود را براي پاتك آماده مي كردند، بسنده شود.


با آغاز روشنايي روز دوم عمليات، پاتكهاي سنگين دشمن - بيش از 20 مورد- در غرب كانال پرورش ماهي شروع شد كه در هر پاتك، رزمندگان خودي با تحميل تلفات به يگانهاي دشمن، آنها را عقب مي راندند.
در شب سوم، پد «بوبيان»، بخشي از جاده آسفالته در جنوب كانال پرورش ماهي، پل دوم و نيز مواضع هلالي شكل نوك كانال به تصرف نيروهاي قرارگاه كربلا درآمدند. نيروهاي قرارگاه نجف نيز ضمن تصرف سومين موضع هلالي شكل، روي دژ مرزي پيشروي كردند.

همچنين، نيروهاي قرارگاه قدس حركت خود را در شرق نهر «دوعيجي» آغاز كرده و ضمن پاكسازي مواضع هلالي شكل سوم و چهارم، به جاده شلمچه دست يافتند و در نتيجه، يگانهاي دو قرارگاه قدس و نجف موفق شدند اهداف مرحله اول عمليات را تأمين كنند.


در ادامه، يگانهاي قرارگاه قدس به منظور تصرف خط دشمن در مجاورت نهر جاسم به پيش رفتند، اما به دليل مقاومت نيروهاي عراقي كه تا صبح روز بعد ادامه داشت، مجبور شدند تا خط نهر دوعيجي عقب نشيني كنند.
ساعت 9 صبح فشار هوايي و بمباران خطوط عملياتي و عقبه هاي خودي همراه با به كارگيري سلاحهاي شيميايي افزايش يافت و دشمن توانست نيروهاي مستقر در محور كانال ماهي را عقب براند.
در شب چهارم نيز طرح عمليات شب قبل دوباره تكرار شد و همه يگانها - به جز يك يگان كه وارد بوارين شده بود- پس از انهدام نيرو و در نهايت با روشن شدن آسمان به خطوط پدافندي روز قبل خود بازگشتند تا براي آغاز مأموريت بعدي آماده گردند.
در ابتداي روز چهارم، پاتك دشمن به جزيره بوارين آغاز شد كه با تلاش نيروهاي قرارگاه نجف اين پاتك با ناكامي مواجه گرديد. در محور قرارگاه كربلا نيز براي حفظ مواضع جناح راست و تثبيت موقعيت در منطقه كانال پرورش ماهي، نيروهاي خودي به رها كردن آب مبادرت ورزيدند. به اين ترتيب، پيشروي در اين محور متوقف شد و عمليات با دو هدف اصلي «تصرف خط نهر جاسم» و «پاكسازي جزيره بوارين» ادامه يافت. از ساعت 3 بامداد روز پنجم عمليات، دشمن پاتك خود را در غرب كانال ماهي همراه با شديدترين و پرحجم ترين آتش توپخانه در طول جنگ آغاز كرد و در نهايت پس از حدود 5/2 ساعت تنها توانست دو موضع هلالي شكل را بازپس گيرد.
با فرا رسيدن شب، يگانهاي قرارگاه نجف مأموريت ديگري را با هدف تصرف كامل بوارين و مقر دشمن آغاز كردند و موفق شدند فقط به هدف دوم (تصرف مقر دشمن) دست يابند.
در روزها و شبهاي بعد نيز، رزمندگان خودي طي درگيريهاي متعدد توانستند علاوه بر استقرار در شرق نهر جاسم، قسمتي از غرب اين نهر را به عنوان «سرپل» به دست آورند.


دشمن در حالي كه تلفات بسياري را متحمل شده و منطقه ارزشمند شرق نهر جاسم را از دست داده بود، با تداوم عمليات در غرب اين نهر و پذيرش تلفات بيشتر، سرانجام براي جلوگيري از پيشروي قواي نظامي سپاه پاسداران، تعداد زيادي از يگانهاي خود را وارد منطقه كرد.
دشمن در حالي كه تلفات بسياري را متحمل شده و منطقه ارزشمند شرق نهر جاسم را از دست داده بود، با تداوم عمليات در غرب اين نهر و پذيرش تلفات بيشتر، سرانجام براي جلوگيري از پيشروي قواي نظامي سپاه پاسداران، تعداد زيادي از يگانهاي خود را وارد منطقه كرد
در اين ميان، با توجه به مشكلات، موانع و كمبودهاي موجود به نظر مي رسيد تداوم عمليات در غرب نهر جاسم و دستيابي به كانال زوجي به سهولت امكان پذير نيست. بنابراين، در هفتم بهمن ماه 1365 مقرر شد مهلت دو هفته اي به يگانهاي عمل كننده - فرصت بازسازي و تجديد قوا- داده شود تا آمادگي لازم را براي ادامه عمليات بيابند.
در شامگاه سوم اسفندماه 1365، مرحله تكميلي عمليات آغاز شد و نيروها با پيشروي در محور نهر جاسم موفق شدند چهارراه شلمچه را به تصرف خود درآورند. دشمن نيز با فرا رسيدن صبح، علاوه بر انجام سه پاتك - همراه با استفاده از سلاح شيميايي- خطوط خود در اين محور را تقويت كرد.
در ادامه عمليات، نيروهاي خودي موفق شدند سيزدهم اسفندماه 1365 ضمن پيشروي در غرب كانال ماهي و تصرف هلالي شكل سوم و نيز تسخير يكي از مستحكمترين قرارگاههاي دشمن در منطقه، به انهدام نيروهاي دشمن بپردازند.

نتايج عمليات

عبور از موانع نفوذ ناپذير دشمن در شرق بصره و حضور در حومه اين شهر به گونه اي اهميت يافت كه متعاقب اين عمليات موقعيت سياسي و نظامي عراق تضعيف شد و در نتيجه حملات گسترده به مراكز اقتصادي، صنعتي و مسكوني ايران بار ديگر آغاز شد.
از سوي ديگر اوضاع جبهه هاي نبرد به سود قواي نظامي ايران تثبيت شد و سپاه پاسداران يكي از ارزنده ترين تجارب نظامي خود را كسب كرد.
همچنين تلاشهاي بين المللي براي پايان دادن به جنگ افزايش يافت و به تصويب قطعنامه 598، كه در آن براي اولين بار تا حدودي خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران لحاظ شده بود، در شوراي امنيت سازمان ملل انجاميد.
حضور گسترده نظامي آمريكا و متحدانش در خليج فارس آغاز شد و يكي از هواپيماهاي مسافربري ايران توسط ناو آمريكايي ساقط گرديد.
يكي از بزرگترين موفقيتهاي عمليات كربلاي 5 انهدام زياد نيروهاي دشمن بود، چنانكه آخرين آمار انهدام نيروهاي دشمن از شروع عمليات كربلاي 5 تا عمليات تكميلي بدين شرح اعلام شد:


- انهدام 55 تيپ زرهي، مكانيزه، نيروي مخصوص و پياده به ميزان 100 درصد و 67 تيپ به ميزان 50 درصد
-  كشته شدن حدود 30 هزار نفر و مجروح شدن حدود 70 هزار نيروي دشمن
-  اسارت 2650 نفر
-  انهدام 870 تانك و نفربر، 1000 خودرو، 180 توپ صحرايي، 120 توپ ضد هوايي، 400 خمپاره انداز و تفنگ 106 ميليمتري، 45 هواپيما و 7 هلي كوپتر.
-  به غنيمت گرفتن 230 تانك و نفربر، 200 خودرو، 20 توپ صحرايي، 100 توپ ضد هوايي، 250 خمپاره انداز و تفنگ 106 ميليمتري و 100 دستگاه مهندسي.

كربلاي پنج و عبور از موانع نفوذ ناپذير دشمن
به دنبال اين عمليات عظيم كه به منهدم شدن ماشين جنگي عراق منجر شد علاوه بر فشارهاي آمريكا، قطعنامه 598 كه تا حدودي به خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران نزديك شده بود صادر شد. اين اولين بار بود كه پس از شروع جنگ تحميلي شوراي امنيت سازمان ملل به وجود جنگ در اين منطقه اعتراف مي كرد، اين دوگانگي برخورد در مجامع بين المللي را جز با نفوذ آمريكا و استكبار جهاني تحليل ديگري ندارد. در عمليات مشابهي كه صدام براي كويت داشت به فاصله 48 ساعت قطعنامه شوراي امنيت صادر شد و عراق را به فشار نظامي تهديد كرد تا از كويت خارج شود. ولي در مورد ايران بعد از عمليات كربلاي 5 يعني 19 دي ماه 1365 اولين قطعنامه در اعتراف به وجود جنگ صادر مي شود و بعد اعلام اينكه هيأتي از سوي سازمان ملل به ايران و عراق سفر كند تا متجاوز را شناسايي كند.
از ويژگيهاي مهم اين عمليات حجم انهدام دشمن بود كه در هيچ يك از عملياتها اين مقدار از تجهيزات و نيروهاي دشمن منهدم نشده بود. ديگر ويژگي اين عمليات عبور از موانع بي نظيري بود كه رژيم صدام در شلمچه ايجاد كرده بود كه در طول جنگ بي سابقه به نظر مي رسيد. ديگر ويژگي اين عمليات و از همه مهمتر اخلاص رزمندگان بود. شايد بتوان گفت اين عمليات سخت ترين عمليات در طول دوران دفاع مقدس بوداين شناسايي متجاوز طبيعتاً، تبعات حقوقي دارد و بايد خسارت طرفي كه جنگ به او تحميل شده پرداخت شود. البته بعد از جنگ خاوير پرز دكوئيار دبيركل وقت سازمان ملل به ايران و عراق سفر كرد و يكي از مهمترين دستاوردهاي سياسي جنگ تحميلي نامه اي است كه از سوي صدام براي ايران نوشته مي شود، مبني بر قبول شرايط ايران و قرارداد 1975 الجزاير و اعتراف دكوئيار كه آغازگر جنگ صدام بوده است. همه اينها در پرتو رشادتها، پايمردي ها و مقاومت رزمندگان در طول جنگ بويژه عمليات كربلاي 5 بوده است.
يكي ديگر از ويژگيهاي مهم اين عمليات حجم انهدام دشمن بود كه در هيچ يك از عملياتها اين مقدار از تجهيزات و نيروهاي دشمن منهدم نشده بود. ديگر ويژگي اين عمليات عبور از موانع بي نظيري بود كه رژيم صدام در شلمچه ايجاد كرده بود كه در طول جنگ بي سابقه به نظر مي رسيد. ديگر ويژگي اين عمليات و از همه مهمتر اخلاص رزمندگان بود. شايد بتوان گفت اين عمليات سخت ترين عمليات در طول دوران دفاع مقدس بود.


حاج ذبیح الله بخشی

حاج بخسی

حاج ذبیح الله بخشی در روزهای پایانی عمر خود گفتگوی جالبی را با هفته نامه پنجره انجام داده است که متن کامل آن را در زیر می خوانید.
در ابتدای این گفتگو حاج بخشی خود به برخی از رفتارهای دانشجویان در تجمع مقابل سفارت انگلیس می پردازد و می گوید: "کاری که من می خواستم بکنم، شما(دانشجویان) نکردید.
شما چه‎کاری می‎خواستید بکنید؟

حزب‎اللهی‎‎ها خراب کردند! حزب‎اللهی‎‎ها مرده‎اند! کاری که من می‎خواستم بکنم نکردند. گِل درست می‎کردم می‎زدم در سفارتخانه، در سفارتخانه را گِل می‎گرفتم.

انگلیس «ام الفساد» است. انگلیس استالین را عقب زد؛ لنین را عقب زد؛ همه را انگلیس عقب زد شما سنتون به این‎جا‎ها که من دارم روایت می‎کنم، قد نمی‎دهد.
شما باید با سردار رادان هماهنگی می‎کردید. برنامه‎هاتان را به ایشان اعلام می‎کردید تا ایشان هم از رهبری کسب تکلیف کند. بعد با همکاری هم انقلاب سوم راه می‎انداختید. در سفارتخانه را گل می‎گرفتید.
شما چه سالی رفتید در سفارتخانه را گل بگیرید؟


 

همان سالی که سلمان رشدی آن غلط اضافه را کرد. بچه‎‎های حزب‎الله جلوی در سفارتخانه انگلیس جمع شدند. من هم گل و آجر بردم در سفارتخانه را گل بگیرم.


 

سردار ابوالفتحی گفت: حاجی چه‎کار می‎خواهید بکنید؟
گفتم: «با اجازت اومدم در این سفارتخانه را گل بگیرم.»


 

داد می‎زدم در این سفارتخانه را باید گل گرفت. این‎‎ها تا کی باید به جهان آقایی کنند؟!
سردار ابوالفتحی گفت: «داد نزن. ناراحت نشو! نه حاجی! برای نظام مسأله سیاسی می‎شود، برای نظام بد می‎شود، این کار را نکنید.»
گفتم: «خیلی خوب، جنابعالی رئیس پلیس هستید. چون شما به ما احترام گذاشتید، ما هم به شما احترام می‎گذاریم و این کار را نمی‎کنیم.»
با تقلید از فیلم «توپ‎‎های ناوارو» آرتیو را کشتم


 

حاج آقا اگر اجازه بدهید از همین انگلیس شروع کنیم. شما در تاریخچه مبارزاتتان، با انگلیسی‎‎ها خیلی در افتادید. از اولین‎باری که با انگلیسی‎‎ها درگیر شدید بگویید.


 

دوران آقای علم‎الهدی امام جمعه اهواز، من بچه بودم. شش هفت ساله بیشتر نبودم. آن روز‎ها، در راه‎آهن اهواز دست فروشی می‎کردم. آدامس و سیگار می‎فروختم و خرجی خانه را می‎دادم. ما یتیم بودیم.


 

یک افسر انگلیسی در اهواز زندگی می‎کرد به نام «آرتیو»، قد بلندی داشت و یک کلت هم به کمرش می‎بست. هر کسی را که می‎خواست می‎کشت! هیچ کس هم چیزی به او نمی‎گفت؛ یعنی هیچ‎کس جرأت نداشت.
یک روز جلوی چشم همه مردم در راه‎آهن یک مادری را با بچه کوچکش از قطار پرت کرد پایین و با اسلحه‎اش کشت‎شان. من همان روز تصمیم گرفتم او را بکشم. خودم هم با او درگیر شده بودم.
رفتم در خانه آقای علم‎الهدی و به زور داخل رفتم. رفتم خدمت ایشان و گفتم: آقا اجازه بدهید من «آرتیو» را بکشم.


 

یک نگاهی به من کرد و دستی به سرم کشید و گفت: «تو هنوز جغله‎ای!»


 

پرسید خانه‎تان کجاست؟ گفتم در لشکر آباد زندگی می‎کنیم.
گفت آخر چطور می‎کشی‎اش؟


 

گفتم از روی فیلم «توپ‎‎های ناوارو» یاد گرفته‎ام چطور بکشم.
گفت: «به امید خدا، فقط خودت را بپا»


 

رفتم «علی‎ابن‎مهزیار» اهواز و از خدا خواستم کمک کند ان‎شاءالله بتوانم این کار را انجام دهم. به علی‎ابن‎مهزیار گفتم: «یا علی‎ابن‎مهزیار! بخشی یه بچه یتیم اومده پیشت، ازت کمک می‎خواد. ‎ای خدا تو حامی مایی، راهنماییم کن.»


 

از زیارت آمدم رفتم بندر شاپور. دیدم آن‎جا یک گروه از آمریکایی‎‎ها کنار شط نشسته‎اند و غذا و مشروب می‎خورند و نخی را می‎بندند به دینامیتی که می‎گذارند داخل بطری و می‎اندازند داخل شط. بعد از چند لحظه بطری منفجر می‎شود و ماهی‎‎های مرده از انفجار، می‎آیند روی آب؛ آمریکایی‎‎ها هم می‎پرند داخل آب و ماهی‎‎ها را می‎گیرند.
من هم لخت شدم پریدم داخل آب. از روی فیلم «تارزان در آمریکا» یاد گرفته بودم چطور شنا کنم، رفتم کمکشان، آن‎‎ها هم خوششان آمد.
دست بلند کردند که «Chicco! Chicco! very very good!» از من خوش‎شان آمد. یک شکلات کاکائویی با مغز بادام دادند به من بخورم، کاکائو رو خوردم (عجب کاکائویی بود! هنوز مزه‎اش تو دهنمه) و خودم را رساندم به صندوقی که دینامیت‎‎ها در آن بود. سه چهار تا از دینامیت‎‎ها را دادم به آن‎‎ها تا کارشان را ادامه دهند، دستی هم به سر من کشیدند.
دو تا از دینامیت‎‎ها را داخل خاک پنهان کردم. کارشان که تمام شد، بلند شدند و گفتند «let’s go» یعنی برویم. من هم بلند شدم. جعبه خالی را نشان‎شان دادم و دست‎هایم را به هم مالیدم، یعنی دینامیت‎‎ها تمام شد. خدایی شد که نفهمیدند.
آمریکایی‎‎ها که رفتند، دینامیت‎‎ها را گذاشتم داخل لیفه شلوارم و رفتم سمت راه‎‎آهن.


 

یک مقوا داشتم در راه‎آهن که روی آن می‎خوابیدم. به خدا گفتم: «خدایا بخشی مقوایی آمد. ذبیح الله مقوایی آمد. خدایا کمکش کن.» گریه می‎کردم و با خدا حرف می‎زدم.
آرتیو به همراه یک آمریکایی آمد و رفتند داخل رستوران راه‎آهن، من خودم را رساندم به ماشین‎شان که یک لندرور بود.
دینامیت‎‎ها را بستم زیر گیربکس ماشین، همان‎جایی که می‎چرخید و با آتش سیگار روشنش کردم. عجب دلی به من داده بود خدا! عجب عقلی به من داده بود خدا!
آرتیو به‎همراه یک آمریکایی در حالی‎که مست بودند و تلو‎تلو می‎خوردند آمدند سوار ماشین شدند و رفتند.
من هم ناامیدانه چندبار برگشتم نگاه کردم که ببینم خبری می‎شود یا نه؟ با خودم حرف می‎زدم که ای خدا این‎همه زحمت کشیدم چه شد؟ تو را قسم می‎دهم به ملائکه خودت که جواب من را بده.
سر پیچ خیابان یک‎دفعه دینامیت‎‎ها منفجر شد. لندرور رفت روی هوا.
تا منزل آقای علم‎الهدی دویدم. در را که باز کردند بلند گفتم: «به آقا بگویید من کشتم! من چهار نفر را کشتم.»
گفتند این بچه دیوانه شده! رفتم داخل یک لیوان شربت خیار و سکنجبین به من دادند خوردم تا حالم جا بیاید. عجب شربتی بود!
برای آقای علم‎الهدی گفتم از روی فیلم توپ‎‎های ناوارو چه‎کار‎هایی کردم. حالا آمدم خدمت شما.
آقا زنگ زد به شهربانی و پرسید چه خبر شده است؟ شهربانی گفت: «ستون پنج آلمان‎‎ها ماشین لندرور انگلیسی‎‎ها را منفجر کرد». زمان جنگ جهانی دوم بود دیگر، هر اتفاقی برای متفقین می‎افتاد به نام آلمان‎‎ها می‎زدند.
مادرم هم مبارز بود، تفنگ برنو داشت


 

فعالیت‎‎های انقلابی‎تان از همان‎جا شکل گرفت؟


 

از آن‎جا دیگر مرا شناختند و زیر نظر آقای علم‎الهدی کار می‎کردم. بعدش هم که با بچه‎‎های حزب «ندای اسلام» که آن‎‎ها هم زیر نظر آقای علم‎الهدی بودند، کار کردم.
چند سال در اهواز بودید؟ فعالیت‎‎های انقلابی‎تان فقط در اهواز بود؟


 

دو سال اهواز بودیم، از سال 1324 تا 1326. بعد از اهواز آمدیم لرستان، پلدختر. آن‎جا هم مبارز‎هایی بودند که با آمریکایی‎‎ها و انگلیسی‎‎ها می‎جنگیدند. مدتی هم با آن‎‎ها بودم.


 

مادرم هم مبارز بود، تفنگ برنو داشت. گلنگدنش هم نقره‎ای بود. من همیشه با همین تفنگ بازی می‎کردم. می‎زدیم، گیرمان هم نمی‎آوردند، چریک بودیم دیگر. هرکاری که در سینما می‎کردند، ما هم یاد می‎گرفتیم و در همان منطقه پیاده می‎کردیم.


 

بعد از لرستان دیگر کجا فعالیت کردید؟
بعد از لرستان آمدیم تهران و از آن‎جا با بچه‎‎های موتلفه کارم را ادامه دادم.
خانه‎مان در میدان خراسان بود. یک روز رفته بودم میدان قیاسی نان بخرم. شهید نواب صفوی از کوچه کنار نانوایی آمدند بیرون و من اولین‎بار ایشان را آن‎جا دیدم.
شهید نواب مرد بود. حرف که می‎زد، پای حرفش می‎ماند و حتما آن را عملی می‎کرد. خیلی چیز‎ها از او یاد گرفتم.
با بچه‎‎های فداییان چه‎کار‎هایی کردید؟


 

آن موقع بچه‎‎های فداییان اسلام بنده را زیر نظر داشتند. چون بچه زرنگی بودم، سریع مرا جذب کردند. آمدند و من را دیدند، تحویلم گرفتند.
جربزه‎ام را که دیدند، گفتند: می‎خواهیم یک کار بزرگ انجام بدهی.
می‎خواستند چند نفری برویم و انبار آمریکایی‎‎ها را که نزدیک لوکوموتیو‎ها بود، منفجر کنیم. گفتم: مثل همان زن، در فیلم توپ‎‎های ناوارو؟


 

گفتند: آره!


 

تونل کندیم و جعبه‎‎های مواد منفجره را داخلش گذاشتیم، خلاصه این‎که راه‎آهن را آتش زدیم.
حاجی، شما قبل از پیروزی انقلاب زندان هم رفتید؟


 

بچه که بودم مجسمه رضاشاه را در راه‎آهن کندیم، انداختیم پایین. من سر اسب مجسمه را برداشتم بردم قهوه خانه «حسین ترک» پنهان کردم. سر قضیه مجسمه مرا گرفتند بردند قزل قلعه، بد جوری اذیتم کردند. آن‎قدر شکنجه‎ام کردند تا از هوش رفتم.


 

12 بهمن، وقتی امام آمدند کجا بودید؟


 

در کمیته استقبال بودم. پنج روز قبل از این‎که امام بیایند، رفتیم بهشت زهرا ماندیم تا امام تشریف بیاورند.


 

فعالیت‎تان در جبهه‎ها از کجا شروع شد؟


 

من به‎همراه شهید محمدرضا، شهید عباس و دختر‎ها رفتیم فرمانداری کرج، پایگاه «المراقبون»، اسممان را نوشتیم برای جبهه. سال 60 رفتم سوسنگرد.


 

از حال و هوای شهدای‎تان کمی بگویید.
عباس و رضا خیلی کار می‎کردند. روحشان شاد...
همان زمان، شهید رضا نماز شب می‎خواند. من را هم برای نماز صدا می‎کرد، می‎گفت: «بابا بلند شو نماز شب بخون، اگر نماز شب نخونیم آدم نمی‎شیم.»
کجا آموزش نظامی دیدید؟


 

اصفهان. اولین دوره آموزشی رفتیم اصفهان، دروازه شیراز.


 

خاطره‎ای از آن‎جا دارید؟


 

آن‎جا مانور کمین و ضد‎کمین گذاشتند، من هم شرکت کردم. خیلی فضول و شیطان بودم! می‎خواستم از هر چیزی سر در بیاورم! رفتم دنبال منافقین، سر خوردم، افتادم و پایم شکست .
به بچه‎‎ها گفتم: «من پام شکسته! تفنگمو بگذارید روی پام منو ببرید.» بی‎سیم زدند با هلی‎کوپتر آمدند مرا بردند بیمارستان پاهایم را گچ گرفتند. دکتر گفت نباید تکان بخوری! گفتم من باید با این پای گچی بزنم توی سر صدام. من باید بروم. هر چقدر مرا نگه دارید، من نمی‎ایستم.


 

حاجی چرا به شما می‎گویند حاجی گرینوف؟


 

چون من هرجا می‎روم اسلحه گرینوفم را هم با خودم می‎‎برم.
حاجی این گرینوفی که همیشه دست شماست از کجا آوردید؟


 

این اسلحه غنیمت شهیدم عباس است. پسرم عباس در ارتفاعات «کانی‎مانگا» بی‎سیم‎چی «سعید قاسمی» بود. پسرم این اسلحه را بعد از کشتن عراقی‎‎ها غنیمت گرفت. امام اجازه دادند تا این اسلحه دست من باقی بماند.
به هادی غفاری گفتم بی غیرت زن و بچه ات را ول کردی فرار می کنی!


 

ظاهرا شما در حج سال 66 هم جانباز شدید؟ از حج آن سال بگویید.


 

سال 66 من و حاج خانم با هم در حج بودیم. این حاج خانم سه بار با ما حج آمد آن سال هم با ما آمد حج.
قبل از شروع برنامه برائت از مشرکین، به حاج خانم گفتم من شعار می‎دهم تو هم باید با من بیایی. حاج خانم گفت هر کجا بروید من هم با شما می‎آیم. آخر شهید محمدرضا وصیت کرده بود که بابایم را تنها نگذارید.
رفتیم قبرستان بقیع. خدا لعنت کند برخی‎‎ها را که باعث عقب‎ماندگی ما شدند. کروبی آمد صحبت کرد، وزیر شعار هم آمد و گفت توجه بفرمائید شعار‎های غیر از میکرفون را کسی تکرار نکند؛ منظورش شعار‎های من بود.
جمع شدیم جلوی شهرداری سعودی‎ها. ساختمان چهار طبقه‎ای بود. من پرچم «لا اله الا الله محمد رسول‎الله» دستم بود.
مردم آمدند دور ما جمع شدند. بالای ساختمان پرچم آمریکا نصب کرده بودند. من گفتم باید بروم آن بالا پرچم را بکشم پایین؛ برای ما ایرانی‎‎های با غیرت‎‎ ننگ است که ما این‎جا برنامه برائت از مشرکین برگزار کنیم، بعد این‎ها پرچم آمریکا را بگذارند آن بالا! من می‎روم بالا و هر طوری که شده پرچم آمریکا را می‎آورم پایین.
یک ساختمان نیمه‎کاره و تیرآهن، بغل همین ساختمان چهار طبقه بود. از تیر آهن گرفتم رفتم بالا، مردم شروع کردند به صلوات فرستادن. رفتم پشت بام، سعودی‎‎ها با جرثقیل آمدند مرا بگیرند منم میله آهنی را گرفتم سر خوردم آمدم پآیین؛ خانم‎‎های کویتی آمدند دور و برم چادرهای‎شان را گرفتند دور من، من هم با کمک این خانم‎‎ها در رفتم.
از همان‎جا شلوغ شد؟ به‎جز شما چه چهره‎‎های دیگری بودند؟


 

دم قبرستان بقیع دیگر شلوغ شد. تو شلوغی‎‎ها «ماشاءالله، حزب‎الله» را شروع کردیم. من پرچم گرفتم از بالای سردر بقیع رفتم بالا، پرچم را بالا گرفتم، مردم شروع کردند به شعار دادن: «الله اکبر، خمینی رهبر». شرطه‎‎ها دست پاچه شدند.
بچه‎‎ها همه بودند علی فضلی، حسین الله کرم، شهید صیاد. دم پل هجوم آوردند به ما، دیدم هادی غفاری دارد فرار می‎کند. گفت: «جلو نرید مردم را کشتند!»
من گفتم: «تو کجا می‎روی؟ بی‎غیرت زن و بچه مردم زیر دست و پا افتاده‎اند تو ول کردی، داری در می‎ری!»
بعد پرچم گرفتم و شروع کردم به تاب دادن و گفتن این ذکر که «لبیک، الهم لبیک، لا شریک لک لبیک، ان الحمد و...»


 

با چوب افتادم به‎جان شرطه‎ها، چوب به هر کسی می‎خورد، می‎افتاد زمین. وسط میدان تیرم زدند. یک گلوله به پایم خورد.


 

بعد از همین حج، دیدار امام هم تشریف بردید؟
بله. رفتیم خدمت امام. امام فرمودند: «تیرت زده‎اند، درد نمی‎کند؟»


 

گفتم: «نه آقا درد این است که ما مشرکین را ول کنیم و این سعودی‎‎های لعنتی، تبت یدی ابی لهب بیایند بر ما حاکم شوند.»


 

امام سری تکان داد و گفت خدا حفظت کند.
اولین باردر میدان صبح‎گاه دوکوهه گفتم «ماشاءالله، حزب‎الله» که بچه‎‎ها را چشم نکنند


 


 

با امام بازهم خاطره دارید؟


 

بله. یک درخت گیلاس ته همین باغ بود. ته همین حیاط. گیلاس‎‎های سفید می‎داد عین انگور. یک صندوق بردم برای امام. ظاهرا تا چشم امام به گیلاس‎‎ها افتاد از سید احمد آقا پرسیده‎اند، حاج بخشی آمده است؟ بیاریدش من ببینمش.
آمدند پیش من و گفتند حضرت امام می‎خواهدت.


 

رفتم سلام کردم. دست امام را بوسیدم. امام فرمودند: «حاجی بنشین چایی بخور.»
یک استکان از این استکان‎‎های کمر باریک چایی آوردند. امام فرمودند: «از این‎که برای من آوردی برای بچه‎‎های من هم می‎بری؟»
گفتم: «حضرت امام! ماشین الان در باغ است و آقای اسدی دارد برای رزمنده‎‎ها گیلاس می‎چیند. فردا صبح گیلاس‎ها را داخل نایلون می‎کنم، داخل دیگ یخ می‎گذارم، تگری شوند. فردا می‎دهم به رزمنده‎‎ها داد می‎زنم: رزمنده گیلاس بخور، تانک رو بزن!


 

آن‎ها می‎گویند: می‎زنیم می‎زنیم؛ می‎گویم: بزن بزن، دومی را بزن، صدام را بزن، ریگان را بزن، لعنت بر پدر صدام.


 

امام ایستاده بودند و می‎خندیدند. گفتند: «فیلمت را دیدم خدا عمرت بدهد. تو روحیه این بچه‎‎ها هستی.»
به حضرت امام گفتم این‎ها نوه‎‎های من هستند، من بابابزرگ این‎ها هستم.
امام فرمود: «خدا نگهدارت باشد. خدا عاقبتت را به خیر کند. بارک الله.»
حاج آقا، «ماشاءالله، حزب‎الله» را از کجا آوردید؟ همه شعار‎هایی که می‎دهید کار خودتان است؟


 

خدا گذاشت دهان‎مان، معلم من خداست. شب که نماز می‎خوانم، می‎گویم خدایا من هیچ‎چیز بلد نیستم. خدایا زندگی‎ام را سپردم به تو، بچه‎هایم را سپردم به تو. خدایا راهنمایی‎ام کن.
اولین‎بار شعار «ماشاءالله، حزب‎الله» را کجا گفتید؟


 

دوکوهه. بچه‎ها دور میدان صبح‎گاه دوکوهه می‎دویدند. این را می‎گفتم که بچه‎‎ها را چشم نکنند.
به غیر از «ماشاءالله، حزب‎الله» دیگر چه شعار‎هایی دارید که معمولا آن‎‎ها را همیشه تکرار می‎کنید؟


 

یک‎دفعه، دو تا لشکر محمد رسول‎الله و لشگر سیدالشهدا رفته بودیم دیدار امام. داد زدم کجا می‎رید؟ بچه‎ها گفتند: کربلا؛ با کی می‎رید؟ روح‎الله؛ مارو هم ببر، بچه‎ها گفتند: جا نداریم جا نداریم! گفتم: بی‎خود جا ندارید! منم نمیام، منم نمیام
امام ایستاد به خندیدن. خیلی خنده‎اش گرفت، دستمال را درآورد گرفت جلوی صورتش. بعد از سخنرانی مرا بردند خدمت حضرت امام.
امام پرسیدند: «حاجی بخشی، چرا می‎گویند جا نداریم؟»
گفتم این شعاری است که ما وقتی می‎خواهیم حمله کنیم به عراق می‎گوییم. رزمنده‎‎ها با من شوخی می‎کنند. امام باز آن‎جا فرمودند: «بارک‎الله. دیدم فیلم‎هایت را، تو روحیه این بچه‎هایی، روحیه این رزمنده‎هایی، خدا عاقبتت را به خیر کند.»


 

آقای خلخالی هم ایستاده بود، گفت: حاجی بس است. امام خسته است. بعدا آقای خلخالی به من گفت من تا حالا خنده امام را این‎طور ندیده بودم. بعد دستور داد هر وقت حاجی بخشی آمد جماران، بیاورید خدمت امام؛ حضرت امام فرموده‎اند هر وقت حاجی بخشی آمد بیاوریدش من ببینمش.
به آقای خامنه ای گفتم: «وای به آن روزی که در خط امام نباشید! مقابلت می‎ایستیم!»
با حضرت آقا هم خاطره دارید؟


 

آقای خامنه‎ای اول که رهبر شدند آمدند خانه حضرت امام، من هم آن‎جا بودم. ایشان را که دیدم گفتم: «حضرت آیت‎الله خامنه‎ای از امروز مسئولیتت بیشتر شده است؛ از امروز شده‎اید رهبر. تا مادامی که در خط امام باشید جان و خون‎مان را پای شما می‎ریزیم.»
خندیدند و گفتند: «خیلی ممنونم»


 

گفتم: «وای به آن روزی که در خط امام نباشید! مقابلت می‎ایستیم.»


 

گفت: «بارک‎الله قانون هم همین است. نه، ما خط امامی هستیم»
گرفت من را ماچ کرد گفت: «بارک الله»


 

بلند گفتم: «تا خون در رگ ماست، خامنه‎ای رهبر ماست.»


 

زمان فتنه 88 کجا بودید؟


 

ای داد بیداد! زمانی‎که ما سالم بودیم، جرأت نمی‎کردند پیدای‎شان بشود. می‎آمدیم شعار می‎دادیم «ماشاءالله، حزب‎الله» بچه‎ها را جمع می‎کردیم. جرأت نمی‎کردند بیایند جلو. می‎گفتند حاجی بخشی آمده.


 

من بیمارستان بستری بودم. رفته بودم کما. به هوش که آمدم بچه‎ها چیزی به من نگفتند که بیرون چه خبر است. تا این‎که مرخص شدم و وقت برگشتن به خانه یک‎چیز‎هایی را متوجه شدم.
این‎‎ها در این فتنه‎‎ها خون به دل این سید کردند. موسوی که استعفا داد، آمد دفتر سیداحمد، من هم آن‎جا بودم. گفتم: «خجالت نکشیدی آمده‎ای این‎جا؟! الان وقت استعفا دادن است. الان باید بازوی امام باشید بی‎غیرت‎ها! چه می‎خواهید از جان حضرت امام؟»
چیزی نداشت بگوید؟


 

چه داشت بگوید همه‎چیزش را از مردم داشت. شغل به او دادیم، خون دادیم، نیرو دادیم. او چه به ما داد؟ وسط جنگ استعفا داد رفت. کروبی چه داد به این مملکت؟
دختر حاجی می‎گوید: «در همان ایام فتنه، بعد از مرخص شدن از بیمارستان، یک روز دیدیم حاجی سوار موتور شدند با یکی از بچه‎‎ها می‎خواهند بروند تهران. گفتیم: حاجی شما حال‎تان مساعد نیست؛ گفت: آقا به کمک نیاز دارد، تنهاست. بسیجی‎ها باید وارد بشوند.»
اگر سرخ پوستها و مردم آمریکا هم بیدار شوند،آمریکا را می گیریم


 

حاجی، اگر آمریکا حمله کند چه‎کار می‎کنید؟


 

آمریکا غیرتش را ندارد. جرأت نمی‎کند. البته امت حزب‎الله همه‎جا هستند. بالاخره کاخ سفید را هم می‎گیرند! اما اگر به سرش بزند عملیات استشهادی می‎روم با همین‎حال مریضم.  یواش یواش، إن‎شاءالله اگر سرخ‎پوست‎‎های آمریکا، مردم آمریکا هم حمله کنند، مثل مردم منطقه بیدار شوند، یواش‎یواش کاخ سفید را می‎گیریم. از من به شما جوونا یه نوید: «آمریکا از بین رفتنیه». به همین زودی‎‎ها از بین می‎رود إن‎شاءالله.


 

حاجی الان بعضی‎‎ها شهدا را دوست ندارند، به ارزش‎‎ها احترام نمی‎گذارند، این‎ها ناراحتت نمی‎کند به‎عنوان پدر دو شهید؟
نداشته باشند. ما برای این‎‎ها که نرفتیم، برای ایمان به خدا رفتیم. طرف ما خداست.
حاجی بهشت زهرا می‎روید، به شهدا چه می‎گویید؟


 

داد می‎زنم می‎گویم: بچه‎‎ها حاجی بخشی آمده. این‎جا دوکوهه است. چرا خوابیدید؟ ‎ای بلند شید با غیرتا!
کجا می‎رید؟ کربلا. با کی می‎رید؟ روح الله. ما رو هم ببرید، جا نداریم! جا نداریم!


 

حاجی بزرگ‎ترین آرزویت چیست؟


 

همانی که امام گفت «خدا عاقبتت را به خیر کند»، همین بس است مرا. پیروزی اسلام هم آرزوی من است.
یک نصیحت به جوان‎‎های هم سن و سال من بکنید تا مثل شما با روحیه و انقلابی بمانیم؟


 

نماز شب بخوانید. خدا إن‎شاءالله عاقبت همه‎تان را به خیر کند.
این مصاحبه در لحظاتی تنظیم شد که حتی تصورش را هم نمی‎کردیم پیش از به پایان رسیدنش حاج بخشی آسمانی شود. خداوند او را با سید شهیدان، حضرت روح‎الله و شهدایی محشور کند که با افتخار، به انقلاب تقدیم کرد

خاطرات منتشر نشده از زنده یاد حاجی بخشی(2)

تصاویری از حاج بخشی 

 علی كردی

یك وقت دیدم حاجی بخشی از ساختمان بعثه خارج شد، در حالی‌كه پایش غرق در خون بود. گفتم: حاجی چی شده؟
مثل همیشه، در آن فضای بسیار غمگین، با شادابی و روحیه‌ی عجیبی بلند گفت:
اینها منو با تیر زدند، آن وقت می‌گویند تیراندازی نكرده‌ایم. من این تیر را از پایم در نمی‌آورم تا به تهران بروم و به همه خبرنگاران نشان بدهم كه اینها تیراندازی كرده‌اند.

 

روحش شاد حاجی بخشی هر وقت او را می‌دیدی سرشار از ایمان و روحیه بود و واقعاً انرژی‌بخش. البته انرژی الهی و انقلابی.

توفیقی بود در سفر حج خونین سال 66 چندین خاطره از او در ذهنم مانده كه حیفم  اومد آن‌ها را مطرح نكنم. هدیه به روح پاك و سرشار از امیدش كه انشاءا... در جوار رحمت حق در زمره‌ی شهیدان قرار بگیرد.

 

خاطره اول:

یك شب قرار شد كه حضرت آیت‌الله جوادی آملی به هتل محل اقامت ما بیاید تا از صحبت‌های ایشان استفاده ببریم. مرداد ماه بود و هوای گرم مكه. كاروان ما كاروان سپاه و بسیج بود كه همه بالای پشت بام هتل نشسته بودیم و منتظر حاج آقا.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی تشریف آوردند و روی صندلی مخصوص سخنرانی نشستند. حاجی بخشی بی‌مقدمه بلند شد و جلوی حضار ایستاد و با صدای بلند گفت: اسمت چیه؟ جمعیت فریاد زد: حزب‌الله.

ـ كجا میری؟

ـ كربلا

ـ با كی میری؟

ـ روح‌الله

ـ مارم می‌برید؟

جمعیت جوان رزمنده فریاد زد: جا نداریم! و بعد همه حتی آقای جوادی زدند زیر خنده. اما حاجی بخشی دوباره پرسید: مارَم می‌برید؟ دوباره پاسخ آمد: جا نداریم. حاجی بخشی نگاهی به آقای جوادی آملی كرد و گفت: حالا كه جا ندارند پس ما می‌رویم و با خنده‌ی همه از میان جمعیت رفت.

 

خاطره دوم:

یك شب در مدینه جمعیت زیادی جلوی قبرستان بقیع برای دُعای كمیل نشسته بود. اما شاخص‌تر از همه پرچم بسیار بزرگ با چوب بلند حاجی بخشی بود كه میان جمعیت می‌چرخید. وقتی دعا تمام شد بچه‌های جبهه اطراف حاجی بخشی را گرفتند و شعارهای حزب الهی سر می‌دادند. اما پرشورتر از ایرانی‌ها، جوانان كویتی بودند كه عجیب مرید حاجی بخشی شده بودند. یك وقت دیدیم حاجی مانده و پرچم بلندش و جوانان زن و مرد كویتی كه دنبال حاجی بخشی حركت می‌كردند كه «ماشاءا... حزب ا...» می‌گفتند.

 

 

خاطره سوم:

در یكی از همین تجمعات، حاجی بخشی كه خیلی زیر بار هرگونه شعار نمی‌رفت، شعارهای خود را می‌داد. یك آقای كت و شلواری شیك و اطو كشیده به حاجی گفت: ساكت شو و شعارهای تریبون را جواب بده:

حاجی به او گفت: به تو چه كت شلواری؟ تو جبهه ندیدمت! این‌جا زبون باز كردی: كت شلواری! این جا پلو خوری اومدی!

 

خاطره چهارم:

توی چادرهای صحرای عرفات هركس مشغول راز و نیاز و دعا بود. حاجی بخشی وارد چادرها می‌شد و شعارهای انقلابی می‌داد. انصافاً مردم همه جانانه جواب می‌دادند.

وارد چادر ما كه شد خوب بچه‌ها خیلی پرشورتر جواب دادند و حاجی هم شارژ شده بود. یك آقایی از بیرون چادر آمد و به حالت اعتراض گفت: بیا برو بگذار مردم دعایشان را بخوانند!

حاجی بخشی نگاهی به سرتا پای او كرد و بی‌درنگ گفت:

ـ حاج خانم اینجا مجلس مردانه است بفرمایید بیرون!

كه تمام چادر زدند زیر خنده و آن آقا هم سریع چادر را ترك كرد.

 

خاطره پنجم:

بعد از درگیری و كشتار خونین 6 ذی‌الحجه، با جمعی از دوستان جلوی بعثه ایستاده بودیم  نیروهای مسلح عربستان كه غالباً پاكستانی بودند، آن‌جا را محاصره كرده بودند.

برخی از زنان و مردان كه مجروح شده بودند و یا عزیزانشان را از دست داده بودند، گریه و زاری می‌كردند.

یك وقت دیدم حاجی بخشی از ساختمان بعثه خارج شد، در حالی‌كه پایش غرق در خون بود. گفتم: حاجی چی شده؟

مثل همیشه، در آن فضای بسیار غمگین، با شادابی و روحیه‌ی عجیبی بلند گفت:

اینها منو با تیر زدند، آن وقت می‌گویند تیراندازی نكرده‌ایم. من این تیر را از پایم در نمی‌آورم تا به تهران بروم و به همه خبرنگاران نشان بدهم كه اینها تیراندازی كرده‌اند.

گریه حاجی در غم پرستوها

 

 

 

 

 

 

 

مسعود دهنمکی :زمستان ۶۸ بود قرار بود در اعتراض به روند برنامه سازی های صدا و سیمای زمان محمد هاشمی تظاهراتی در مقابل صدا و سیما برگذار کنیم.در آن زمان راضی کردن جماعت به تغییر محل های اعتراض از خیابان و میدان ولیعصر به سمت نهادهای دولتی و تصمیم ساز کار ساده ای نبود. حتی یکی از مداحان مشهور پشت بلند گو گفته بود جایی که نماینده امام و رهبری مسئول آن است مگر می شود تظاهرات کرد این یک کار ها ضد انقلابی است.

خداییش حاج بخشی با وجود اینکه سواد آکادمیک چندانی نداشت ولی صاحب تحلیل بود آن موقع ها هنوز نه  گروه انصاری بود و نه تشکیلات رزمندگان و...  خودمان بودیم  و خودمان.داخل منزل حاجی در  خیابان گارگر جلسه می گذاشتیم و تصمیم می گرفتیم. با هیچ جا هم هماهنگ نمی کردیم مجوزمان هم پرچم حاجی بخشی بود.

بعد از کلی بحث همه متقاعد شدند که برای برخورد با مسائل فرهنگی به جای تکرار سابقه سال ۶۴ باید روشهای اعتراضی معطوف به سوی سیاستمداران و مدیریت ها باشد نه مردم .اولین و مهمترین جا هم تلوزیون بود.زمان راهپیمائی را هم سوم اسفند تعیین کردیم.

دهها هزار تراکت کف دستی در راهپیمائی ۲۲ بهمن پخش کردیم .نظام در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود. از صد جا تماس می گرفتند که راهپیمائی را لغو کنید.بینمان نفوذی داشتیم و می دانستیم اخبار جلسه بیرون درز کرده  است. قرار شد در این بیست و چهار ساعت مانده به راهپیمائی مخفی شویم تا دستگیر نشویم.قرار بود هر اتفاقی افتاد  همه از کوچه پس کوچه ها خودشان را به میدان ونک برسانند و راهپیمائی را آغاز کنند .حتی پیش بینی کردیم اگر  بلند گوی  ماشین  وانت من توقیف شد بلند گوهای ماشین حاجی تقویت شود....

اما اتفاق عجیبی رخ داد .صبح سوم اسفند رادیو با پخش  صدای حاج بخشی از برنامه سلام صبح بخیر همه را غافلگیر کرد...

سلام مردم !صبح به خیر .من رو که می شناسید حاجی بخشی ام .راهپیمائی امروز کنسله .مصلحت اینه هرکسی صدای منو می شنوه به بقیه هم بگه..

رادیو این پیام حاجی را تا ظهر مرتب پخش می کرد.بعدا فهمیدیم حاجی را شبانه محترمانه دستگیر و به زور تفهیمش کرده بودند که مصلحت محمد هاشمی مصلحت نظامه و باید این راهپیمائی کنسل بشه.اینقدر هم محکم حاجی رو قانع کرده بودند که عصر  هم به میدان ونک نتونست بیاد .

اما باید مسئولین می فهمیدند که این حرکت  قائم به شخص نبود  وگرنه باب می شد و قبل از ر هر اعتراض و راهپیمائی  حاجی یا یکی دیگه رو دستگیر می کردند.ساعت ۴ میدان ونک به سمت سازمان پر بود از گشت های کمیته و شهربانی .مردم هم البته پیام رادیو را باور کرده بودند و نمی دونستند صدای حاجی پخش زنده نیست و دوازده شب تو یه جای دیگه ضبط شده!!

چون جمعیت کم بود تو همون میدون ونک شعار دادیم و سمت سازمان نرفتیم  اما این آغاز لرزیدن صندلی  محمد هاشمی و شکل گیری اعتراضات مردمی در برابر استحاله فرهنگی مدیران انقلاب بود..

سید علی خامنه ای درس خود را تعطیل كرد

سید علی خامنه ای درس خود را تعطیل كرد

 

21 دی 1390 سید علی خامنه ای درس خود را تعطیل كرد

آیت الله خامنه ای به منظور ابراز نارضایتی از تبعیدحضرت امام تدریس خود را در مسجد رضائی تعطیل نمود

رئیس سازمان اردویی راهیان نور و گردشگری بسیج

برپایی نمایشگاه پوشش و لباس برتر در اردوگاه‌های راهیان نور

سردار یعقوب سلیمانی در گفت‌وگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: براساس طرح آمادگی دفاعی پسران و دختران در اردوهای عملی بازدید از مناطق عملیاتی جنوب کشور، برنامه‌های فرهنگی تقریباً مناسبی برای دانش‌آموزان در نظر گرفته شده است که در نظرسنجی دانش آموزان پسر و 18 هزار نفر از دانش آموزان دختر که دی ماه به مناطق اعزام شدند، نزدیک به 72 درصد اعلام رضایت کردند.

وی ادامه داد: در اعزام‌های دانش‌آموزی قبلی، آسیب‌ها شناسایی شده است بنابراین برنامه‌ریزی شد تا مباحث فرهنگی و محتوایی برای دانش‌آموزان دختر که از اوایل بهمن آغاز می‌شود، به صورت جدیدی دنبال شود.

رئیس سازمان اردویی راهیان نور و گردشگری بسیج یادآور شد: یکی از برنامه‌ها در راهیان نور، برپایی نمایشگاه فرهنگی و بصیرتی در مباحث «حجاب و عفاف» است که کشف حجاب در دوره رضاخان، پهلوی و مشکلات آن دوره، نقش دختران نوجوان و زنان در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و تسخیر لانه جاسوسی در این نمایش فرهنگی بصیرتی برجسته شده است.

وی یادآور شد: با توجه به تهاجم فرهنگی دشمنان نسبت به پوشش اسلامی، علاوه بر نمایشگاه‌های فرهنگی بصیرتی، نمایشگاه و فروشگاه پوشش و لباس برتر در اردوگاه‌ها برپا می‌شود.

سردار سلیمانی خاطرنشان کرد: ارائه بسته‌های فرهنگی متناسب با گروه‌های دانش‌آموزی و اجرای نمایش و رزمایش فرهنگی بصیرتی در اردوگاه‌های شهید مسعودیان، شهید حبیب‌الهی، شهید فرجوانی و در شمال خوزستان در اردوگاه شهید زین‌الدین پیش‌بینی شده است.

وی درخصوص آسیب‌شناسی راهیان نور دانش‌آموزی بیان داشت: امکانات زیرساختی و اسکان، رعایت محرم و نامحرم، حضور خادمین و راهنمای خواهر در کاروان‌های دانش‌آموزی دختر از جمله آسیب‌هایی بود که شناسایی و برطرف شده است.

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

 

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

 

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

تصاویر منتشر نشده از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

 

 


 

تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن

تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن

تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن

تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن

تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن

 به مناسبت گرامیداشت شهادت مصطفی احمدی روشن فردا ۲۲ دی‌ماه مراسمی در مسجد دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌شود.

خاطرنشان می‌شود، صبح امروز در یک اقدام تروریستی شهید مصطفی احمدی روشن در اثر انفجار بمب در ماشین خود به شهادت رسید.

تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن
تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن
 
 
تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن
 
 
 
تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن
 
 
 
تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن
 
 
 
تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن
 
 
تصاویر  شهید مصطفی احمدی روشن


 

9 دی هراسی خواص !!!

 

مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند ... 

سوم ديماه/سالروز عملیات کربلای 4

تحولات صحنه نبرد پس از پيروزي فاو و اقدامات نظامي دشمن كه به طور گسترده و همه جانبه صورت گرفت، فرماندهان سپاه را با وضعيت جديدي مواجه كرد. جنگ شهرها در سطح گسترده، حمله به مراكز اقتصادي، صنعتي و نفتي فشار فوق‌العاده‌اي را بر كشور وارد ساخت. به ويژه، كاهش بسيار زياد قيمت نفت تا مرز 5/5 دلار در هر بشكه موجب تشديد اين فشارها شد. همراه با اين فشارها، تحرك جديد دشمن در عرصه زميني كه پس از اشغال اراضي كشور در آغاز جنگ، براي اولين بار صورت مي‌گرفت، جبهه خودي را تحت فشار قرار داده بود. در چنين شرايطي علاوه بر مقابله با حملات عراق به خط‌هاي پدافندي در طول مرز، آماده شدن براي حمله بزرگ بعدي، مسئوليت ديگري بود كه مي‌بايست به آن جامه عمل بپوشاند.

تصرف منطقه استراتژيك فاو و جدا سازي بخش جنوبي سرزمين عراق از اين كشور اقتضا مي‌كرد كه مناطق مهمي چون بصره و ام‌القصر نيز مورد توجه قرار گيرد و به نظر مي‌رسيد، توقف در اين منطقه و عدم توسعه وضعيت، به زيان نيروهاي خودي باشد. زيرا منطقه عمليات فاو به لحاظ وسعتي كه داشت از اين قابليت برخوردار بود كه سلسله عمليات بعدي در همين مكان انجام شود.

دلايل انتخاب منطقه

پس از پيروزي فاو كه باعث به هم خوردن موازنه نظامي به نفع ايران شد، لازم بود در اقدامي ديگر كه از اهميت ويژه و هدف استراتژيك برخوردار باشد، سرنوشت جنگ به نقطه نهايي رهنمون شود. براي اين منظور، منطقه جديد مي‌بايست از شرايطي برخوردار مي‌بود كه هدف‌هاي مورد نظر تحقق مي‌يافت.

منطقه عمومي بصره در جنوب، مهم‌ترين مناطقي بودند كه از تابستان سال 1361 همواره براي عمليات‌هاي بزرگ و سرنوشت‌ساز مورد توجه فرماندهان بودند و عمليات‌هاي متعددي در اين جبهه‌ها انجام شده بود: شرق بصره (عمليات رمضان)، هورالهويزه
(عمليات خيبر و بدر) و فاو (عمليات والفجر 8) مناطقي بودند كه طي سال‌هاي 1361 تا 1364 عرصه نبرد ميان رزمندگان اسلام و دشمن بودند. تنها منطقه‌اي كه در آن، عملياتي صورت نگرفت، منطقه ابوالخصيب، جزيره مينو و بخشي از زمين شلمچه بود كه در ميان هدف‌هاي مطرح در اطراف بصره، به دليل نزديكي به شهر، مهم‌تر از بقيه بودند. به همين دليل، استحكامات، آرايش سلاح و يگان‌هاي دشمن نيز در اين منطقه (با تأكيد بر شلمچه) بيشتر از ساير مناطق عملياتي بود. و همين موضوع موجب شد كه طي چهار سال پس از عمليات رمضان، فرماندهان نظامي توجه جدي به اين منطقه كنند.

افزون بر اين، اهميت شهر بصره كه هدف اصلي استراتژي نظامي جمهوري اسلامي پس از فتح خرمشهر به شمار مي‌رفت، مهم‌ترين عامل در انتخاب اين زمين براي عمليات كربلاي 4 بود.

از ديگر ويژگي‌هايي كه باعث انتخاب اين منطقه براي عمليات شد، عوارض موجود در زمين غرب اروند در منطقه ابوالخصيب بود، زيرا وجود نهرها، نخلستان‌ها و كانال‌هاي كشاورزي و نيز عدم وجود استحكامات در منطقه پتروشيمي تا بصره، اين منطقه را قابل تصرف و پدافند مي‌نمود. همچنين به دليل آن كه دو جناح منطقه عملياتي، از شمال به آب‌گرفتگي شلمچه و كانال ماهي‌گيري و از جنوب به خور زبير و زمين‌هاي باتلاقي اطراف آن محدود شده بود، قدرت تحرك دشمن ضعيف برآورد مي‌شد.

مزيت ديگر منطقه عملياتي، واگذاري مسئوليت حفاظت و اداره آن به سپاه‌هاي سوم و هفتم عراق بود.

اين مسئله با توجه به مانور عمليات كه نفوذ از ميان خط حد دو سپاه بود، يكي از ويژگي‌هاي برجسته منطقه عملياتي به شمار مي‌رفت.

طرح مانور

مانور در اين عمليات، نقش اساسي و تعيين كننده‌اي داشت. زيرا تجربه عبور از عرض رودخانه اروند، اين بار مي‌بايست در طول رودخانه انجام مي‌گرفت. و اين عبور كه خود تاكتيك ويژه و ابتكار عمليات به شمار مي‌رفت در صورت تحقق، جنبه‌هاي ديگر آن كه شامل شكستن خط، پاك‌سازي، نفوذ در عمق و تسلط بر چند راه (ورودي شهر بصره) مي‌شد، تحول عظيمي در جنگ ايجاد مي‌كرد . از اين رو، از ارديبهشت تا مهر 1365 و سپس آذرماه همان سال،بحث‌هاي مختلف و طرحهاي گوناگوني ارائه شد ولي بدليل معايب آنها منتفي گرديد. يكي از موضوعات اساسي در طرح‌هاي ارائه شده، از نظر فرماندهان سپاه، وابستگي ابتكار ويژه به غافل‌گيري دشمن بود.

بدين ترتيب پس از يك دور بحث، طرحي تصويب شد كه مورد توافق كليه فرماندهان بود.

در جلسه، (16/7/1365) پس از بحث و گفت‌و‌گو، سرانجام فرماندهان يگان‌ها مانور عملياتي از پنج ضلعي در شلمچه تا جزيره سهيل در مقابل جزيره مينو را پذيرفتند. آنها پذيرفتند كه زمين شلمچه بر زمين مقابل جزيره مينو ترجيح دارد. همچنين، اهميت زمين دو طرف اروند و ابوالخصيب و نيز تاكتيك ويژه براي عبور از تنگه مورد قبول واقع شد. در پايان اين جلسه، فرمانده سپاه گفت:

برادران عزيز، همه توجيه هستند و احتياجي به توضيح اهميت عمليات نيست. اين سومين منطقه‌اي است كه براي رفتن به سمت بصره در آن عمل مي‌كنيم. منطقه رمضان [شرق بصره] هور [الهويزه] و اينجا، خداي ناكرده اگر از ما كوتاهي سربزند، مسئوليت ما خيلي سنگين است. ما بايد با تمام قدرت تكليفمان را انجام دهيم آن وقت، هر چه خدا خواست. اينجا يك شجاعت بزرگ و تدبير و دقت بالايي مي‌طلبد. اين تاكتيك و شيوه جنگي كه ما براي اين عمليات مهيا كرده‌ايم، دشمن آمادگي‌اش را ندارد و [از طرف ما] احتياج به توكل و ايثار بالايي دارد. برادرها بايد همه مسائل را با هم حل كنند و تا آخر عمليات، دست اخوت و برادري به هم بدهند، چون اين عمليات با همياري و همكاري پيش مي‌رود. لذا، بايد تقسيم كار كنيد و همديگر را كمك كنيد.

از نيمه دوم مهرماه كار آماده‌سازي منطقه عمليات با جديت پيگيري شد. در حين اين پي‌گيري و پيشبرد امور، بحث مانور باز هم مطرح شد و سرانجام، در آذرماه فرمانده سپاه با دريافت نظرات و مسائل جديد، طي جلسه‌اي با آقاي هاشمي، خط جديد كاري را به نيروي زميني سپاه ابلاغ كرد.

مطابق آخرين تصميم گيري و جمع‌بندي وضع موجود، براي انجام عمليات كربلاي 4، چهار زمين شلمچه، ابوالخصيب، منطقه مقابل جزيره ام‌الرصاص و جزيره مينو انتخاب شد. اين چهار منطقه از نظر مانور آتش، و عقبه و پشتيباني به يكديگر وابستگي داشتند. از اين رو، هر كدام به يك قرارگاه سپرده شد.

 

 خط حد قرارگاهها نيز به شرح زير مشخص گرديد:

1- قرارگاه نجف، از شمال پنج ضلعي در شلمچه تا جزاير بوارين و ام‌‌الطويله؛

2- قرارگاه قدس، عبور از تنگه و پيشروي در پتروشيمي و ابوالخصيب؛

3- قرارگاه كربلا، مقابله با پاتك دشمن از مقابل جزيره ام‌الرصاص و پيشروي تا جاده دوم و سوم. اين قرارگاه تأمين كل منطقه عملياتي را نيز به عهده داشت؛

4- قرارگاه نوح، تأمين جناح چپ و پيشروي در مقابل جزيره مينو.

نيروي مورد نياز براي عمليات، 352 گردان برآورد شد، اما تنها 250 گردان مهيا شد كه در قالب 13 لشكر و 12 تيپ مستقل وارد عمليات شدند.

آمار نيروها عبارت بودند از:

23733 پاسدار رسمي، 66847 سرباز و 113231 نيروي بسيج. در مجموع، 203811 تن نيروي انساني براي عمليات در اختيار سپاه پاسداران بود

شرح عمليات

طي چند روزي كه به زمان عمليات باقي مانده بود بمباران و آتش توپخانه عراق روز به روز افزايش مي‌يافت. صبح روز سوم نيز اطراف پل فجر، نهر عرايض، سواحل كارون، اوايل جاده خرمشهر، حوالي ايستگاه هفت و برخي نقاط ديگر، بمباران شد و آتش توپخانه دشمن نيز فزوني يافت. پس از تاريك شدن هوا در روز سوم، (زمان آغاز عمليات) عراقي‌ها به ريختن فلر به وسيله هواپيما و شليك منور دست زدند.

از ساعت 19 تا 21 بيش از پنج مورد گزارش در مورد اقدامات دشمن به قرارگاه مركزي رسيد. با آنكه اوضاع نگران كننده مي‌نمود، اما تحليل كلي فرماندهي آن بود كه شرايط عادي است. از ساعت 21 غواص‌ها به درون رودخانه رها شدند، اما پس از حدود نيم ساعت، در ساعت 21:35  برادر عزيز جعفري اطلاع داد، دشمن با تيربار نيروها را زير آتش گرفته است. اين تحرك دشمن نيز مانند شب‌هاي گذشته عادي فرض شد، لذا دستور داده شد همه در ساعت 22:30 پاي كار باشند. اما ساعت 21:38 دقيقه لشكر 14 امام حسين (ع) خبر داد كه دشمن روي خط، منور زيادي انداخته و داخل رودخانه نيز با تيربار به نيروها حمله كرده است. تمام اين اقدامات دشمن داخل تنگه متمركز شده بود. همان جايي كه مي‌بايستي تاكتيك ويژه عمليات انجام مي‌گرفت.

در ساعت 22، فرمانده قرارگاه قدس اعلام كرد كه لشكر 31 عاشورا متوقف شده است و امكان استفاده از لشكر 41 ثارالله (ع) نيز وجود ندارد، و تيربار دشمن در خط و روي آب نيروها را هدف قرار داده است در محور قرارگاه قدس لشكرهاي 14 امام حسين (ع)،21 امام رضا (ع) و 31 عاشورا در ساعات نخست حمله و قبل از درگيري، تلفات زيادي متحمل شدند. با اين همه، فرمانده قرارگاه ابراز مي‌داشت، شرايط حاد نيست. عدم تحرك خاص دشمن در محورهاي قرارگاه‌هاي نوح، كربلا و نجف و نيز عادي بودن شرايط در آن محورها، موجب تقويت اين برداشت فرماندهي شده بود، اما شرايط در محور قرارگاه قدس به كلي با شرايط محورهاي ديگر متفاوت بود.

به هر صورت، حدود ساعت 22:08 با خبرهاي گوناگوني كه رسيد، فرماندهي پي برد كه دشمن تك را كشف كرده است. اما اوضاع به سختي قابل اداره و بازگشت به شرايط قبل از حمله بود. و از سوي ديگر، هنوز تا اندازه‌اي اميدواري وجود داشت. از اين رو، در ساعت 22:30 سوم دي‌ماه 1365 رمز عمليات قرائت شد و يگان‌ها در تمام محورها عمليات را آغاز كردند. و اين در شرايطي بود كه اين بار، دشمن عمليات را آغاز كرده بود.

با آغاز حمله سراسري در منطقه عملياتي، در محور قرارگاه‌هاي نجف، قدس، نوح و كربلا نيروها دست به پيشروي زدند و هدف‌هايي نيز تصرف شد. اين وضعيت موجب آرامش در قرارگاه شد، اما در ساعت 24:10 دقيقه لشكر 14 امام حسين (ع) خبر داد، اين يگان نتوانسته است در جزيره بلجانيه قايق‌هاي حامل نيرو را پياده كند و دشمن از سمت جزاير بوارين و ماهي مانع عبور اين قايق‌ها شده و تعدادي از آنها نيز منهدم شده‌اند. قرارگاه قدس نيز اطلاع داد، نوك جزيره ماهي پاك‌سازي نشده است و دشمن روي تنگه به شدت تيراندازي مي‌‌‌كند.

در جزيره ام‌الرصاص، لشكرهاي 8 نجف، 14 امام حسين (ع)، 25 كربلا و 41 ثارالله وارد عمل شده و ضمن شكستن خط‌هاي اول دشمن، پيشروي در عمق را آغاز كردند.

لشكر 25 كه وارد جزيره ام‌الرصاص شده بود، نتوانست تا صبح سرپل به دست آمده را توسعه دهد.

در محور قرارگاه نجف، لشكر 19 فجر توانست وارد پنج ضلعي شود و در محور ديگر نيز، لشكر 57 حضرت ابوالفضل پيشروي كرد. وضعيت در منطقه شلمچه از شرايط بهتري نسبت به ساير محورها برخوردار بود.

در منطقه جزيره مينو، قرارگاه نوح ـ تيپ‌ 33 المهدي ـ توانست خط را بشكند اما با نيروهاي دشمن مواجه شد كه با سختي توانست پس از پاك‌سازي، با تيپ 32 انصارالحسين در خط اول الحاق كند. اما وجود آتش در جناح راست، اين محور را تهديد مي‌كرد. در اين حال، لشكر 7 ولي‌عصر (عج) نيز توانست وارد جزيره سهيل شود.

بر پايه خبرهاي رسيده از اطلاعات قرارگاه خاتم (سپاه) دشمن دو اقدام اساسي را در دستور كار خود قرار داد: اول اجراي آتش روي دهانه كارون و تنگه، دوم جلوگيري از پيشروي لشكر 19 فجر و تيپ 57 ابوالفضل در داخل پنج‌ضلعي در محور شلمچه.

علاوه بر اين، در ساعت يك بامداد، راديو عراق خبر حمله ايران را همراه با نقطه و محورهاي آن اعلام كرد، موضوعي كه درگذشته سابقه نداشت. به ويژه در اين خبر اعلام شد كه اين حمله بين سپاه‌هاي هفتم و سوم  انجام گرفته است و لشكرهاي 11 و 15 درگير هستند. اين خبر، احتمال هوشياري و آگاهي دشمن را از حمله، در ذهن فرماندهي بيشتر تقويت كرد.

پس از آن كه عبور از تنگه (محور اصلي عمليات) ناممكن شد، عبور از جزاير ام‌الرصاص و ام‌البابي، محور تلاش جبهه خودي قرار گرفت. اما در ساعت 2:10 بامداد قرارگاه كربلا اطلاع داد كه دهانه كارون از ناحيه پشت ام‌الرصاص، زير آتش دشمن قرار دارد و همه قايق‌هاي حامل نيروهاي تيپ انصارالحسين آسيب ديده‌اند. فرمانده قرارگاه نوح نيز وضع تيپ 33 المهدي را نامناسب گزارش كرد.

علاوه بر اين، در ساعت 2:20 بامداد فرمانده لشكر 8 نجف شرايط يگان خود را در جزيره ام‌الرصاص سخت توصيف نمود. و اين در حالي بود كه انهدام وسيع قايق‌ها به دست دشمن، امكان انتقال نيرو را به جلو با مشكل مواجه كرده بود. ضمن آن كه تردد نيروها به دليل آتش دشمن به سختي امكان‌پذير بود.

در ساعت 3:17 بامداد لشكر 7 ولي‌عصر (عج) اعلام كرد، قايقي در اختيار ندارد و بخشي از جزيره سهيل را نيز پاك‌سازي نكرده است. در شلمچه نيز، لشكر 19 فجر و تيپ 57 ابوالفضل توان حفظ پنج ضلعي را نداشتند و در محور بوارين نيز مشكل به وجود آمده بود. از اين رو، در ساعت 6:10 صبح به قرارگاه نجف اجازه داده شد، عقب‌نشيني كند.

اوضاع در قرارگاه‌هاي ديگر نيز مساعد نبود؛ داخل جزيره ام الرصاص الحاق صورت نگرفته بود، لشكر 25 كربلا نتوانست سرپل خود را در جزيره ام‌البابي توسعه دهد، لشكر 8 موفق به پاك‌سازي هدف‌هاي خود در جزيره ام‌الرصاص نشد و تيپ انصارالحسين نيز نتيجه روشني به دست نياورد. يگان‌هاي ديگر نيز شرايط مشابهي داشتند. از اين رو، فرماندهي با تشكيل جلسه‌اي دستور داد جزيره ام‌الرصاص حفظ شود و در محورهاي ديگر يگان‌ها عقب‌نشيني كنند. اما در پي اظهار خوش‌بيني چند تن از فرماندهان و دريافت برخي خبرها، بار ديگر براي ادامه عمليات اميدواري ايجاد شد و برخي تلاش‌ها نيز صورت گرفت، اما از حدود ساعت 11 صبح عراق عليه مواضع رزمندگان دست به پاتك زد و سرانجام، در ساعت 23:45 دقيقه شب (چهارم) توقف عمليات اعلام شد.

بدين ترتيب، به منظور حفظ قوا و طراحي دوباره عمليات آتي، از ادامه نبرد اجتناب شد. در اين عمليات، 985 تن از نيروهاي خودي شهيد و 8071 تن مجروح شدند.

علل عدم موفقيت عمليات

عوامل تاكتيكي و استراتژيكي مختلفي در ناكامي كربلاي 4 دخالت داشتند، اما نقش عوامل زير برجسته و تعيين كننده‌تر بود:

1- آگاهي عراق از مكان و زمان عمليات كه بيشتر مرهون اطلاعاتي بود كه امريكا به تلافي ماجراي مك‌فارلين در اختيار اين كشور قرار داده بود.

منابع اطلاعاتي و جاسوسي امريكا دقيق‌ترين و جزيي‌ترين خبرها را درباره عمليات كربلاي 4 در اختيار عراقي‌ها قرار دادند. اظهارات مقامات عراقي در مورد اهداف عمليات و نتيجه آن حاكي از آن بود كه اطلاعات ارسالي به عراق حاوي نكات قابل ملاحظه‌اي بوده است. در اين باره وزير دفاع عراق گفت:

هدف ايران شهر بصره بوده و هست  ايراني‌ها اگر موفق مي‌شدند هدف‌هاي خود را تحقق بخشند، ارتباط ميان سپاه سوم و هفتم را قطع مي‌كردند و تمام فاو و خورعبدالله و شمال بصره را به اشغال خود درمي‌آوردند. علت شكست كنوني اين است كه ما آماده بوديم و نقشه‌هاي لازم را طرح كرديم ? و از درس‌هاي فاو استفاده كرديم.

وزير دفاع عراق ضمن تشكر از امريكا اظهار داشت:

ما به خاطر اين اطلاعات از آنان تشكر مي‌كنيم، اما به آنان خاطر نشان مي‌كنيم كه در مقايسه با برخوردشان با ايران، در اين مورد تعادل برقرار نبوده است.

2- تجربه دشمن از عمليات فاو و عبور غواص‌ها از اروند و نيز مسلح كردن زمين در محورهاي حمله، آن گونه كه امكان مقابله با مهاجمان را براي آنها فراهم مي‌ساخت.

 

تهيه و تدوين :

مركز مطالعات و تحقيقات جنگ